نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی
قشه ذهنی مددکاران اجتماعی؛
درک ساختار فکری، مراحل تصمیمگیری و الگوی ذهنی حرفهای یک مددکار
اکرم نصیری
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی یکی از موضوعاتی است که در سالهای اخیر توجه بسیاری از پژوهشگران حوزه علوم انسانی و سلامت اجتماعی را به خود جلب کرده است.
مددکاری اجتماعی برخلاف ظاهر سادهاش یک فعالیت پیچیده، چندلایه و میانرشتهای است.
در نگاه اول ممکن است تصور شود که مددکار صرفاً با افراد آسیبدیده، نیازمند یا در معرض بحران گفتگو میکند؛ اما حقیقت این است که پشت هر گفتوگو، ارزیابی، تصمیم و مداخلهای که مددکار انجام میدهد، یک نقشه ذهنی دقیق، ساختاریافته و پویا وجود دارد.
فهم این نقشه ذهنی میتواند به بهبود کیفیت خدمات اجتماعی، افزایش مهارتهای حرفهای مددکاران و ارتقای سلامت روان و اجتماعی افراد جامعه کمک کند.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی درواقع همان مدل ذهنی یا ساختار فکری است که به مددکار کمک میکند مسئله را تشخیص دهد، ارتباط مؤثر برقرار کند، از مهارتهای حرفهای استفاده نماید، تصمیمگیری کند و در نهایت بهترین مداخله را برای هر فرد یا خانواده انتخاب کند.
این نقشه ذهنی چیزی ثابت و یکسان نیست، بلکه مانند یک سیستم پویا همواره در حال تغییر و رشد است.
مددکاران بر اساس تجربه، آموزش، مشاهده و تحلیل موقعیتهای مختلف، نقشه ذهنی خود را غنیتر و دقیقتر میکنند.
در این مقاله تلاش میکنیم با زبانی ساده و روان، اما تحلیلی و کاربردی، ساختار این نقشه ذهنی را بررسی کنیم و ببینیم چهاندیشهها، باورها، مراحل و مهارتهایی در ذهن یک مددکار هنگام مواجهه با مسائل اجتماعی شکل میگیرد.
در گام نخست باید توجه کرد که نقطه شروع نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی نگاه انسانمحور و مسئلهمحور است.
مددکار از همان لحظه نخست که با فرد یا خانوادهای مواجه میشود، از دریچه انسانیت، احترام، بیطرفی، پذیرش و همدلی به شرایط نگاه میکند.
ذهن مددکار قبل از هر نوع تحلیل یا ارزیابی، روی مفهوم کرامت انسانی و احترام تمرکز دارد. این پیشفرض ذهنی باعث میشود که مددکار بدون قضاوت وارد رابطه حرفهای شود و بتواند اعتماد اولیه را ایجاد کند.
اعتماد یکی از مهمترین ریشههای نقشه ذهنی مددکار است، زیرا بدون ایجاد اعتماد هیچ اطلاعات واقعی، هیچ گفتوگوی مفید و هیچ مداخله پایداری شکل نمیگیرد.
پس از شکلگیری اعتماد، ذهن مددکار وارد مرحله تحلیل مسئله میشود.
این تحلیل هرگز یک تحلیل ساده یا سطحی نیست، بلکه لایهلایه و چندبعدی است.
مددکار باید به صورت همزمان شرایط فردی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانی مراجع را بسنجد.
چنین کاری نیازمند ذهنی سازمانیافته است.
در نقشه ذهنی مددکار، پرسشهایی مانند علت و معلول، زمینه و پیامد، ظرفیتها و محدودیتها، فرصتها و تهدیدها و همچنین منابع موجود و نیازهای واقعی، نقش مهمی دارند.
مددکار باید بتواند از میان حجم زیاد اطلاعات، موارد مرتبط را انتخاب و در کنار هم قرار دهد تا تصویر واقعی از مسئله به دست آورد. اینجا همان نقطهای است که نقشه ذهنی ساختارمند خود را نشان میدهد.
ذهن مددکار شبیه یک نقشه راه است که اطلاعات را بر اساس اهمیت، ارتباط و اولویت دستهبندی میکند.
در ادامه نقشه ذهنی مددکار وارد مرحله برنامهریزی مداخله میشود.
برنامهریزی در مددکاری یک فرایند خلاقانه، علمی و انعطافپذیر است. مددکار بر اساس تحلیل خود و اهدافی که با مراجع توافق شده است، مسیر مداخله را مشخص میکند.
این مسیر باید ابتدا واقعبینانه باشد، دوم قابلاجرا باشد و سوم بر اساس تواناییها و محدودیتهای مراجع طراحی شده باشد.
ذهن مددکار در این مرحله مانند مهندسی است که باید نقشهای عملی و دقیق طراحی کند؛ نقشهای که نه خیلی سخت باشد که مراجع نتواند آن را اجرا کند و نه خیلی ساده باشد که به تغییر واقعی نینجامد.
در این مرحله مفهوم مشارکت مراجع اهمیت زیادی دارد.
مددکار هیچگاه به جای فرد تصمیم نمیگیرد، بلکه با او همراه میشود تا بهترین تصمیم مشترک گرفته شود.
نقشه ذهنی مددکار همیشه بر اصل توانمندسازی بنا شده است، یعنی طبق این باور که افراد میتوانند رشد کنند، مهارت بیاموزند و شرایط خود را تغییر دهند.
یکی از عناصر اصلی نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی مهارت ارتباطی است.
ارتباط مؤثر در مددکاری به معنای توانایی شنیدن فعال، درک احساسات مراجع، پرسشهای مناسب، زبان بدن هماهنگ، حفظ احترام و ایجاد رابطهای امن است.
ذهن مددکار هنگام گفتوگو دائماً در حال تحلیل نشانههای کلامی و غیرکلامی است.
او میسنجد که کدام بخش از گفتوگو نشانه نیاز واقعی است، کدام نشانه احساس پنهان و کدام نکته نشاندهنده مقاومت یا اضطراب مراجع است.
این توانایی تحلیل، بخش مهمی از نقشه ذهنی مددکار محسوب میشود. زیرا بدون این درک عمیق، انتقال اطلاعات ناقص میشود و مداخله نمیتواند به نتیجه برسد.
مددکاران با تمرین و تجربه، این مهارت را تقویت میکنند تا ذهنشان در لحظه بتواند پیامهای پنهان و آشکار را تشخیص دهد.
در بخش دیگری از این نقشه ذهنی، ارزیابی اخلاقی قرار دارد.
مددکاری اجتماعی حرفهای است که deeply به اخلاق، ارزشها و اصول انسانی وابسته است.
هر تصمیم و هر مداخله باید بر اساس معیارهای اخلاقی باشد.
مددکار دائماً در ذهن خود بررسی میکند که آیا این مداخله به نفع مراجع است؟
آیا رعایت حقوق و حریم خصوصی او شده است؟ آیا من جانبدارانه عمل کردهام؟
آیا تصمیمی که میگیرم باعث آسیب ناخواسته نمیشود؟ این نظارت اخلاقی درونی بخشی جداییناپذیر از نقشه ذهنی مددکار است.
وجود چنین ساختار اخلاقی باعث میشود که مددکار تلویحاً در مسیر درست حرکت کند و بتواند نقش حمایتی، راهنمایی و توانمندسازی خود را به شکل حرفهای انجام دهد.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی همچنین شامل مهارت حل مسئله است.
ذهن مددکار باید بتواند از میان راهکارهای مختلف بهترین گزینه را انتخاب کند. این انتخاب براساس تجربه، دانش، شرایط موجود و نیازهای واقعی انجام میشود.
فرایند حل مسئله در ذهن مددکار معمولاً شامل پاسخ به چند پرسش کلیدی است: چه چیزی باید تغییر کند؟
چه منابعی برای این تغییر لازم است؟ چه موانعی وجود دارد؟
چه راهحلهایی بیشترین احتمال موفقیت را دارند؟
چگونه میتوان مراجع را برای اجرای این راهحلها آماده کرد؟
این پرسشها به مددکار کمک میکنند که دیدی واقعگرایانه، منطقی و کاربردی داشته باشد.
در بسیاری از مواقع، مددکار نیاز دارد راهحلهای خلاقانه ارائه دهد؛ زیرا بسیاری از مسائل اجتماعی پیچیدهاند و راهحلهای سنتی همیشه جواب نمیدهند.
بنابراین ذهن مددکار باید انعطافپذیر باشد و بتواند خارج از چارچوبهای معمول نیز فکر کند.
یکی دیگر از ابعاد نقشه ذهنی مددکار، آگاهی از سیستمهای اجتماعی و سیاستهای موجود است.
مددکار باید بداند چه سازمانهایی، چه قوانین و چه منابعی در جامعه وجود دارد که میتواند برای حل مسئله به کار گرفته شود.
ذهن مددکار مانند یک شبکه گسترده عمل میکند. او میداند که برای حل یک مسئله خانوادگی ممکن است نیاز باشد با سیستم بهداشت، آموزش و پرورش، شهرداری، دادگاه یا مؤسسات حمایتی ارتباط برقرار کند.
این شناخت از سیستمهای اجتماعی باعث میشود که مددکار بتواند مسیرهای درست را انتخاب کند و خدمات مؤثر و هماهنگ ارائه دهد.
این آگاهی تنها به دانش تئوری محدود نیست، بلکه شامل تجربه و شناخت دقیق از محیط واقعی کار نیز میشود.
مددکار اجتماعی همچنین باید توانایی مدیریت بحران را در نقشه ذهنی خود داشته باشد.
بسیاری از مواقع مددکار با شرایط بحرانی مانند خشونت خانگی، اعتیاد، کودکآزاری، اضطراب شدید یا بیخانمانی مواجه میشود.
ذهن مددکار باید بتواند در این شرایط بدون تنش، منطقی و سریع تصمیمگیری کند. او در لحظه باید خطر را ارزیابی کند، راههای ایمن را شناسایی کند و برای حفظ امنیت مراجع اقدام کند.
این توانایی نیازمند نقشه ذهنی کاملاً سازمانیافته است که در آن مهارتهای مقابله با بحران، پیشبینی خطر، مدیریت احساسات و تحلیل سریع حضور دارد.
عنصر مهم دیگری که در نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی دیده میشود، مفهوم بازتاب یا خودبازنگری است.
مددکار پس از هر جلسه یا مداخله، در ذهن خود به تحلیل عملکردش میپردازد. او میسنجد که چه بخشهایی خوب پیش رفت، چه نکاتی نیاز به تغییر دارد و چگونه میتوانست بهتر عمل کند.
این تفکر بازتابی باعث رشد حرفهای، افزایش مهارتها و اصلاح روشها میشود.
بدون این بازتاب، مددکار نمیتواند نقشه ذهنی خود را توسعه دهد یا آن را متناسب با نیازهای جدید بهروزرسانی کند.
این یکی از تفاوتهای مهم مددکار حرفهای با فردی است که صرفاً به تجربه تکیه میکند بدون اینکه آن را تحلیل و اصلاح کند.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی یک فرایند خطی و ثابت نیست، بلکه چرخهای است که از آگاهی آغاز میشود، با تحلیل ادامه پیدا میکند، به تصمیمگیری میرسد، در مداخله عملی میشود و در بازتاب مجدداً مورد بازبینی قرار میگیرد. این چرخه دائماً تکرار میشود و هر بار دقیقتر، کاملتر و کارآمدتر میشود. مددکار واقعی کسی است که همواره در حال یادگیری، تجربهاندوزی، اصلاح و رشد است. چنین ذهنی میتواند در برابر چالشهای اجتماعی پیچیده و متغیر مقاومت کند و خدمات مؤثر و انسانی ارائه دهد.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی مجموعهای است از باورهای انسانی، مهارتهای ارتباطی، تحلیل چندبعدی، دانش سیستمهای اجتماعی، مهارت حل مسئله، اخلاق حرفهای، انعطافپذیری ذهنی، خلاقیت، توانایی برنامهریزی، مدیریت بحران و تفکر بازتابی. این مجموعه در کنار هم ساختاری قوی و کارآمد ایجاد میکند که به مددکار اجازه میدهد در مسیر توانمندسازی افراد و بهبود شرایط اجتماعی نقش مؤثر و پایدار ایفا کند.
درک ساختار فکری، مراحل تصمیمگیری و الگوی ذهنی حرفهای یک مددکار
اکرم نصیری
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی یکی از موضوعاتی است که در سالهای اخیر توجه بسیاری از پژوهشگران حوزه علوم انسانی و سلامت اجتماعی را به خود جلب کرده است.
مددکاری اجتماعی برخلاف ظاهر سادهاش یک فعالیت پیچیده، چندلایه و میانرشتهای است.
در نگاه اول ممکن است تصور شود که مددکار صرفاً با افراد آسیبدیده، نیازمند یا در معرض بحران گفتگو میکند؛ اما حقیقت این است که پشت هر گفتوگو، ارزیابی، تصمیم و مداخلهای که مددکار انجام میدهد، یک نقشه ذهنی دقیق، ساختاریافته و پویا وجود دارد.
فهم این نقشه ذهنی میتواند به بهبود کیفیت خدمات اجتماعی، افزایش مهارتهای حرفهای مددکاران و ارتقای سلامت روان و اجتماعی افراد جامعه کمک کند.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی درواقع همان مدل ذهنی یا ساختار فکری است که به مددکار کمک میکند مسئله را تشخیص دهد، ارتباط مؤثر برقرار کند، از مهارتهای حرفهای استفاده نماید، تصمیمگیری کند و در نهایت بهترین مداخله را برای هر فرد یا خانواده انتخاب کند.
این نقشه ذهنی چیزی ثابت و یکسان نیست، بلکه مانند یک سیستم پویا همواره در حال تغییر و رشد است.
مددکاران بر اساس تجربه، آموزش، مشاهده و تحلیل موقعیتهای مختلف، نقشه ذهنی خود را غنیتر و دقیقتر میکنند.
در این مقاله تلاش میکنیم با زبانی ساده و روان، اما تحلیلی و کاربردی، ساختار این نقشه ذهنی را بررسی کنیم و ببینیم چهاندیشهها، باورها، مراحل و مهارتهایی در ذهن یک مددکار هنگام مواجهه با مسائل اجتماعی شکل میگیرد.
در گام نخست باید توجه کرد که نقطه شروع نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی نگاه انسانمحور و مسئلهمحور است.
مددکار از همان لحظه نخست که با فرد یا خانوادهای مواجه میشود، از دریچه انسانیت، احترام، بیطرفی، پذیرش و همدلی به شرایط نگاه میکند.
ذهن مددکار قبل از هر نوع تحلیل یا ارزیابی، روی مفهوم کرامت انسانی و احترام تمرکز دارد. این پیشفرض ذهنی باعث میشود که مددکار بدون قضاوت وارد رابطه حرفهای شود و بتواند اعتماد اولیه را ایجاد کند.
اعتماد یکی از مهمترین ریشههای نقشه ذهنی مددکار است، زیرا بدون ایجاد اعتماد هیچ اطلاعات واقعی، هیچ گفتوگوی مفید و هیچ مداخله پایداری شکل نمیگیرد.
پس از شکلگیری اعتماد، ذهن مددکار وارد مرحله تحلیل مسئله میشود.
این تحلیل هرگز یک تحلیل ساده یا سطحی نیست، بلکه لایهلایه و چندبعدی است.
مددکار باید به صورت همزمان شرایط فردی، خانوادگی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و روانی مراجع را بسنجد.
چنین کاری نیازمند ذهنی سازمانیافته است.
در نقشه ذهنی مددکار، پرسشهایی مانند علت و معلول، زمینه و پیامد، ظرفیتها و محدودیتها، فرصتها و تهدیدها و همچنین منابع موجود و نیازهای واقعی، نقش مهمی دارند.
مددکار باید بتواند از میان حجم زیاد اطلاعات، موارد مرتبط را انتخاب و در کنار هم قرار دهد تا تصویر واقعی از مسئله به دست آورد. اینجا همان نقطهای است که نقشه ذهنی ساختارمند خود را نشان میدهد.
ذهن مددکار شبیه یک نقشه راه است که اطلاعات را بر اساس اهمیت، ارتباط و اولویت دستهبندی میکند.
در ادامه نقشه ذهنی مددکار وارد مرحله برنامهریزی مداخله میشود.
برنامهریزی در مددکاری یک فرایند خلاقانه، علمی و انعطافپذیر است. مددکار بر اساس تحلیل خود و اهدافی که با مراجع توافق شده است، مسیر مداخله را مشخص میکند.
این مسیر باید ابتدا واقعبینانه باشد، دوم قابلاجرا باشد و سوم بر اساس تواناییها و محدودیتهای مراجع طراحی شده باشد.
ذهن مددکار در این مرحله مانند مهندسی است که باید نقشهای عملی و دقیق طراحی کند؛ نقشهای که نه خیلی سخت باشد که مراجع نتواند آن را اجرا کند و نه خیلی ساده باشد که به تغییر واقعی نینجامد.
در این مرحله مفهوم مشارکت مراجع اهمیت زیادی دارد.
مددکار هیچگاه به جای فرد تصمیم نمیگیرد، بلکه با او همراه میشود تا بهترین تصمیم مشترک گرفته شود.
نقشه ذهنی مددکار همیشه بر اصل توانمندسازی بنا شده است، یعنی طبق این باور که افراد میتوانند رشد کنند، مهارت بیاموزند و شرایط خود را تغییر دهند.
یکی از عناصر اصلی نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی مهارت ارتباطی است.
ارتباط مؤثر در مددکاری به معنای توانایی شنیدن فعال، درک احساسات مراجع، پرسشهای مناسب، زبان بدن هماهنگ، حفظ احترام و ایجاد رابطهای امن است.
ذهن مددکار هنگام گفتوگو دائماً در حال تحلیل نشانههای کلامی و غیرکلامی است.
او میسنجد که کدام بخش از گفتوگو نشانه نیاز واقعی است، کدام نشانه احساس پنهان و کدام نکته نشاندهنده مقاومت یا اضطراب مراجع است.
این توانایی تحلیل، بخش مهمی از نقشه ذهنی مددکار محسوب میشود. زیرا بدون این درک عمیق، انتقال اطلاعات ناقص میشود و مداخله نمیتواند به نتیجه برسد.
مددکاران با تمرین و تجربه، این مهارت را تقویت میکنند تا ذهنشان در لحظه بتواند پیامهای پنهان و آشکار را تشخیص دهد.
در بخش دیگری از این نقشه ذهنی، ارزیابی اخلاقی قرار دارد.
مددکاری اجتماعی حرفهای است که deeply به اخلاق، ارزشها و اصول انسانی وابسته است.
هر تصمیم و هر مداخله باید بر اساس معیارهای اخلاقی باشد.
مددکار دائماً در ذهن خود بررسی میکند که آیا این مداخله به نفع مراجع است؟
آیا رعایت حقوق و حریم خصوصی او شده است؟ آیا من جانبدارانه عمل کردهام؟
آیا تصمیمی که میگیرم باعث آسیب ناخواسته نمیشود؟ این نظارت اخلاقی درونی بخشی جداییناپذیر از نقشه ذهنی مددکار است.
وجود چنین ساختار اخلاقی باعث میشود که مددکار تلویحاً در مسیر درست حرکت کند و بتواند نقش حمایتی، راهنمایی و توانمندسازی خود را به شکل حرفهای انجام دهد.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی همچنین شامل مهارت حل مسئله است.
ذهن مددکار باید بتواند از میان راهکارهای مختلف بهترین گزینه را انتخاب کند. این انتخاب براساس تجربه، دانش، شرایط موجود و نیازهای واقعی انجام میشود.
فرایند حل مسئله در ذهن مددکار معمولاً شامل پاسخ به چند پرسش کلیدی است: چه چیزی باید تغییر کند؟
چه منابعی برای این تغییر لازم است؟ چه موانعی وجود دارد؟
چه راهحلهایی بیشترین احتمال موفقیت را دارند؟
چگونه میتوان مراجع را برای اجرای این راهحلها آماده کرد؟
این پرسشها به مددکار کمک میکنند که دیدی واقعگرایانه، منطقی و کاربردی داشته باشد.
در بسیاری از مواقع، مددکار نیاز دارد راهحلهای خلاقانه ارائه دهد؛ زیرا بسیاری از مسائل اجتماعی پیچیدهاند و راهحلهای سنتی همیشه جواب نمیدهند.
بنابراین ذهن مددکار باید انعطافپذیر باشد و بتواند خارج از چارچوبهای معمول نیز فکر کند.
یکی دیگر از ابعاد نقشه ذهنی مددکار، آگاهی از سیستمهای اجتماعی و سیاستهای موجود است.
مددکار باید بداند چه سازمانهایی، چه قوانین و چه منابعی در جامعه وجود دارد که میتواند برای حل مسئله به کار گرفته شود.
ذهن مددکار مانند یک شبکه گسترده عمل میکند. او میداند که برای حل یک مسئله خانوادگی ممکن است نیاز باشد با سیستم بهداشت، آموزش و پرورش، شهرداری، دادگاه یا مؤسسات حمایتی ارتباط برقرار کند.
این شناخت از سیستمهای اجتماعی باعث میشود که مددکار بتواند مسیرهای درست را انتخاب کند و خدمات مؤثر و هماهنگ ارائه دهد.
این آگاهی تنها به دانش تئوری محدود نیست، بلکه شامل تجربه و شناخت دقیق از محیط واقعی کار نیز میشود.
مددکار اجتماعی همچنین باید توانایی مدیریت بحران را در نقشه ذهنی خود داشته باشد.
بسیاری از مواقع مددکار با شرایط بحرانی مانند خشونت خانگی، اعتیاد، کودکآزاری، اضطراب شدید یا بیخانمانی مواجه میشود.
ذهن مددکار باید بتواند در این شرایط بدون تنش، منطقی و سریع تصمیمگیری کند. او در لحظه باید خطر را ارزیابی کند، راههای ایمن را شناسایی کند و برای حفظ امنیت مراجع اقدام کند.
این توانایی نیازمند نقشه ذهنی کاملاً سازمانیافته است که در آن مهارتهای مقابله با بحران، پیشبینی خطر، مدیریت احساسات و تحلیل سریع حضور دارد.
عنصر مهم دیگری که در نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی دیده میشود، مفهوم بازتاب یا خودبازنگری است.
مددکار پس از هر جلسه یا مداخله، در ذهن خود به تحلیل عملکردش میپردازد. او میسنجد که چه بخشهایی خوب پیش رفت، چه نکاتی نیاز به تغییر دارد و چگونه میتوانست بهتر عمل کند.
این تفکر بازتابی باعث رشد حرفهای، افزایش مهارتها و اصلاح روشها میشود.
بدون این بازتاب، مددکار نمیتواند نقشه ذهنی خود را توسعه دهد یا آن را متناسب با نیازهای جدید بهروزرسانی کند.
این یکی از تفاوتهای مهم مددکار حرفهای با فردی است که صرفاً به تجربه تکیه میکند بدون اینکه آن را تحلیل و اصلاح کند.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی یک فرایند خطی و ثابت نیست، بلکه چرخهای است که از آگاهی آغاز میشود، با تحلیل ادامه پیدا میکند، به تصمیمگیری میرسد، در مداخله عملی میشود و در بازتاب مجدداً مورد بازبینی قرار میگیرد. این چرخه دائماً تکرار میشود و هر بار دقیقتر، کاملتر و کارآمدتر میشود. مددکار واقعی کسی است که همواره در حال یادگیری، تجربهاندوزی، اصلاح و رشد است. چنین ذهنی میتواند در برابر چالشهای اجتماعی پیچیده و متغیر مقاومت کند و خدمات مؤثر و انسانی ارائه دهد.
نقشه ذهنی مددکاران اجتماعی مجموعهای است از باورهای انسانی، مهارتهای ارتباطی، تحلیل چندبعدی، دانش سیستمهای اجتماعی، مهارت حل مسئله، اخلاق حرفهای، انعطافپذیری ذهنی، خلاقیت، توانایی برنامهریزی، مدیریت بحران و تفکر بازتابی. این مجموعه در کنار هم ساختاری قوی و کارآمد ایجاد میکند که به مددکار اجازه میدهد در مسیر توانمندسازی افراد و بهبود شرایط اجتماعی نقش مؤثر و پایدار ایفا کند.
۳ بازدید
۰ امتیاز
۰ نظر
نظرات کاربران
هنوز هیچ نظری ثبت نشده است !
نظر شما چیست ؟!
شما نیز می توانید نظر خود را راجب این مقاله در زیر بنویسید !
نام کامل شما * :
نام کامل خود را وارد کنید !
آدرس ایمیل شما :
آدرس ایمیل خود را وارد کنید !
متن نظر شما :
نظر خود را به فارسی در بالا بنویسید !
کد امنیتی :
کد امنیتی روبرو را وارد نمایید !