پرورش فرزندانی قانونمدار
پرورش فرزندانی قانونمدار یعنی تربیت کودکانی که قانون را میفهمند، میپذیرند و بهصورت درونی و پایدار در رفتار خود اجرا میکنند؛ نه از روی ترس، اجبار یا تنبیه، بلکه از روی فهم، احترام و مسئولیتپذیری.
در این نوع تربیت، کودک یاد میگیرد:
- چرا قانون وجود دارد
- قانون چه فایدهای برای خودش و دیگران دارد
- رعایتکردن قانون چگونه به امنیت، آرامش، نظم و روابط سالم کمک میکند
- پیامدهای طبیعی رعایت نکردن قانون چیست
- و اینکه همه – حتی والدین – باید قانون را رعایت کنند
مریم قوامی نویسنده کتاب مهارتهای والدینی بر این باور است پرورش کودک قانونمدار یعنی ساختن انسانی که میتواند رفتار خود را تنظیم کند، حقوق دیگران را بپذیرد، در جامعه سازگارانه عمل کند، مسئولیت بپذیرد و بداند که قوانین برای محدود کردن او نیستند، بلکه برای بهتر زیستن طراحی شدهاند.
به بیان سادهتر:
قانونمداری یعنی کودک بفهمد "چرا باید چه کاری را انجام دهد" و آن را از درون خودش انتخاب کند، نه تنها برای فرار از تنبیه یا گرفتن پاداش.
پرورش فرزندانی قانونمدار یکی از بنیادیترین مسئولیتهای والدین و مربیانی است که آیندهسازان جامعه را همراهی میکنند. قانونمداری تنها اطاعت از مجموعهای از بایدها و نبایدها نیست، بلکه مهارتی عمیق و زیربنایی است که به کودک کمک میکند بدرخشد، در محیطهای مختلف سازگار شود و از روابط سالم برخوردار باشد. کودکی که قانونمداری را از همان سالهای نخست زندگی میآموزد، در آینده فردی مسئولیتپذیر، خودتنظیم، اخلاقمدار و قابل اعتماد خواهد بود. چنین کودکی نهتنها رفتار خود را بهتر مدیریت میکند، بلکه در تعامل با دیگران و ورود به اجتماع نیز تواناتر عمل خواهد کرد.
قانونمداری یعنی کودک بفهمد که قوانین برای محدود کردن او نیستند، بلکه برای امنیت، رفاه، نظم و آرامش او و دیگران وضع شدهاند. کودک وقتی قانون را میپذیرد که معنای آن را درک کند، فوایدش را تجربه کند و اجرای آن را در رفتار بزرگترها ببیند. بنابراین نخستین پایه تربیت کودک قانونمدار، رفتار والدین است. کودک بیش از آنکه به توصیهها گوش دهد، رفتار والدین را مشاهده و تقلید میکند. اگر والدین در خانه نظم نسبی داشته باشند، قوانین خانه را رعایت کنند، دربارهٔ امنیت دیگران حساس باشند و در رانندگی یا تعاملات اجتماعی به قوانین احترام بگذارند، کودک این الگو را به شکلی طبیعی جذب میکند.
در مقابل، اگر والدین قوانین را رعایت نکنند اما از کودک انتظار قانونمداری داشته باشند، پیام متناقضی به او میدهند. چنین کودکی با خود فکر میکند که قانون چیزی است که فقط برای کودکان لازم است و بزرگترها از آن معافاند. این ذهنیت از همان ابتدا ریشه قانونگریزی را شکل میدهد.
یکی از مهمترین بخشهای تربیت قانونمداری، گفتوگو درباره چرایی قوانین است. قانون وقتی برای کودک معنا پیدا میکند که دلیل آن را بفهمد. کودکی که بداند جمعکردن اسباببازیها باعث نظم اتاق و جلوگیری از گم شدن وسایل میشود، قانون را راحتتر اجرا میکند. کودکی که دلیل محدودیت استفاده از تبلت را بداند، این محدودیت را نوعی تنبیه نمیبیند، بلکه آن را بخشی از سلامت و نیازهای خود میداند. کودک باید بفهمد که قانون دشمن او نیست، بلکه حامی اوست.
قانونمداری جنبههای مختلفی دارد: مسئولیتپذیری، احترام به دیگران، رعایت حقوق و مرزهای فردی و اجتماعی، درک پیامد رفتار، کنترل هیجانات، شکیبایی در انتظار نوبت، همکاری و توانایی تصمیمگیری اخلاقی. هر یک از این ابعاد نیازمند فرصت تمرین و تجربه است. کودک تنها با شنیدن قانون قانونمدار نمیشود؛ باید در موقعیتهای مختلف آن را تجربه کند، پیامدهای طبیعی رفتارهایش را ببیند و از والدین الگوهای عملی دریافت کند.
یکی از اشتباهات رایج والدین این است که اجازه نمیدهند کودک پیامدهای طبیعی رفتارهایش را تجربه کند. اگر کودک تکالیف مدرسه را فراموش کند و والدین آن را برایش انجام دهند، پیام این است که اگر کاری را انجام ندهی، کسی هست که جای تو انجام دهد. در چنین شرایطی کودک هیچوقت مفهوم مسئولیتپذیری و قانونمداری را نمیآموزد، زیرا میبیند که قانون قابل دور زدن است.
نظم در خانه و مدرسه زمینهای مناسب برای رشد قانونمداری است. نظم به معنای سختگیری افراطی نیست، بلکه یعنی کودک بداند هر کاری زمان، دلیل و چارچوب مشخصی دارد. کودکانی که در محیطهای بیثبات بزرگ میشوند، یا قوانینی که یک روز اجرا میشود و روز دیگر نادیده گرفته میشود، معمولاً در پذیرش قانون مشکل پیدا میکنند. قانون باید ثابت، روشن و قابل پیشبینی باشد. اگر والدین در اجرای قوانین ثبات داشته باشند، کودک نیز به تدریج درونیسازی قوانین را آغاز میکند.
عدالت نیز نقش مرکزی در قانونمداری دارد. کودک باید حس کند قوانین برای همه یکساناند. اگر والدین از کودک انتظار دارند که هنگام گفتوگو داد نزند، خودشان نیز باید در تعامل با او یا یکدیگر از فریاد زدن پرهیز کنند. اگر کودک ببیند که والدین در رعایت قوانین ثبات و عدالت دارند، احترام او به قوانین چند برابر میشود.
اکنون چند نمونه واقعی و کاربردی از موقعیتهایی که کودک قانونمداری را در آنها میآموزد ارائه میکنیم تا تصویر روشنتری از رفتارهای روزمره داشته باشیم.
نمونه اول، قانون مربوط به ساعت خواب است.
وقتی والدین ساعت مشخصی را برای خواب کودک تعیین میکنند و هر شب با ایجاد محیط آرام و برنامهای ثابت کودک را آماده خواب میکنند، کودک میآموزد که این یک قانون پایدار است. اما اگر شبهایی قانون نادیده گرفته شود و شبهایی به شدت اجرا شود، کودک پیامهایی متعارض دریافت میکند.
نمونه دوم، رعایت نوبت در بازی است.
کودکی که هنگام بازی در پارک بدون نوبت از سرسره بالا میرود، با توضیح والدین متوجه میشود که رعایت نوبت برای حفظ امنیت و عدالت لازم است. وقتی کودک ببیند دیگران هم این قانون را رعایت میکنند، رعایت نوبت را نه از ترس، بلکه از درک ضرورت آن میپذیرد.
نمونه سوم، مربوط به تکالیف مدرسه است.
اگر کودک تکالیف را انجام ندهد و والدین به جای او آن را کامل کنند، کودک قانون را نادیدهگرفتنی و مسئولیت را قابل انتقال به دیگران میبیند. اما اگر معلم از او بخواهد پیامد طبیعی رفتار خود را بپذیرد، کودک مفهوم مسئولیتپذیری را تجربه میکند.
نمونه چهارم، استفاده از وسایل دیجیتال است.
قانون یک ساعت استفاده از تبلت زمانی مؤثر است که والدین در اجرای آن ثابتقدم باشند. اگر زمان تمام شود و والدین بدون تنش، دستگاه را کنار بگذارند، کودک میفهمد که قانون از روی سلیقه اجرا نمیشود، بلکه یک ساختار ثابت دارد.
نمونه پنجم، مربوط به رعایت حقوق دیگران در خانه است.
وقتی کودک سروصدا میکند و به او توضیح داده میشود که یکی از اعضای خانواده نیاز به استراحت یا تمرکز دارد و باید بازی را در اتاق خود ادامه دهد، کودک مفهوم حقوق دیگران و ضرورت رعایت آن را یاد میگیرد.
نمونه ششم، مسئولیتپذیری در کارهای خانه است.
اگر کودک بعد از غذا ظرف خود را به آشپزخانه ببرد و این رفتار تشویق شود، کودک احساس میکند جزئی از نظم خانه است و نقش مهمی در اجرای قوانین دارد.
این مثالها روشن میکنند که قانونمداری نتیجه کارهای کوچک اما تکرارشونده است. کودک با مشاهده رفتار والدین، تجربه پیامدهای طبیعی، شنیدن دلیل قوانین و احساس عدالت و ثبات، به تدریج قانونمداری را درونی میکند. نکته اصلی این است که کودک قانونمداری را نه به عنوان محدودیت، بلکه به عنوان بخشی از زندگی سالم و هماهنگ درک کند.
تربیت کودک قانونمدار به معنای پرورش فردی است که میتواند در جامعه آسیب کمتری ببیند، تصمیمهای مسئولانهتری بگیرد و با دیگران روابط سالمتری برقرار کند. آیندهای که پر از تعامل، همکاری و احترام است، از کودکانی آغاز میشود که امروز قانونمداری را از خانه میآموزند.
برای اینکه والدین و مربیان بتوانند قانونمندی را بهدرستی برای کودکان توضیح دهند، لازم است هم شیوه بیان و هم محتوای توضیح، متناسب با سن و تجربه کودک باشد. تعریف و توضیح قانونمندی باید روشن، ساده، قابلفهم و همراه با دلیل باشد؛ نه آمرانه، نه مبهم، و نه همراه با ترسدادن. در ادامه، یک پاسخ کامل، روان و قابل استفاده برای گفتگوهای روزمره والدین و مربیان ارائه میکنم.
چگونه والدین و مربیان قانونمندی را برای کودک توضیح دهند؟
قانونمندی زمانی برای کودک قابلپذیرش میشود که بزرگترها بتوانند آن را با زبان ساده، با مثالهای ملموس، همراه با دلیل، و با احترام به فهم کودک توضیح دهند. کودک وقتی قانون را میپذیرد که بداند «چرا وجود دارد» و «چه کمکی به خودش و دیگران میکند».
در ادامه، چند اصل کلیدی که والدین و مربیان باید هنگام توضیح قانونمندی رعایت کنند، ارائه شده است:
1) توضیح ساده و قابل فهم
والدین باید قانون را کوتاه، روشن و بدون پیچیدگی بیان کنند.
مثلاً:
«وقتی از سرسره میروی، باید نوبت را رعایت کنی چون اگر دو نفر همزمان بیایند ممکن است به هم بخورید و صدمه ببینید.»
کودک زمانی قانون را میفهمد که پیام کاملاً مشخص باشد و جایی برای برداشت اشتباه نگذارد.
2) گفتن دلیل قانون، نه فقط خود قانون
کودک باید بداند قانون برای چه وضع شده است.
مثلاً:
«ما قبل از خواب اسباببازیهاتو جمع میکنیم چون اتاقت مرتب میمونه و فردا راحتتر پیدا میکنی.»
وقتی کودک دلیل را بفهمد، قانون برایش «معنیدار» میشود و آن را دشمن آزادیاش نمیبیند.
3) ارتباط دادن قانون با امنیت و آرامش کودک
به کودک گفته شود که قانون برای بهتر شدن شرایط خودش است، نه برای محدود کردنش.
مثلاً:
«کمربند ایمنی میبندیم چون کمک میکنه اگر ترمز کردیم، تو سالم بمونی.»
کودک یاد میگیرد قوانین طرف او هستند، نه علیه او.
4) استفاده از مثالهای روزمره و ساده
والدین باید قانون را با مثالهای واقعی زندگی کودک توضیح دهند.
مثلاً درباره نوبت گرفتن:
«همونطور که وقتی ما در نانوایی هستیم همه نوبت رو رعایت میکنن، تو هم وقتی بازی میکنی باید نوبت دوستات رو رعایت کنی.»
مثالهای واقعی یادگیری را عمیقتر میکنند.
5) توضیح پیامدهای طبیعی و منطقی رعایت نکردن قانون
نه با تهدید؛ بلکه با واقعیت.
مثلاً:
«اگر تکالیفت رو ننویسی، فردا نمیتونی با خیال راحت سر کلاس باشی و معلم ازت میپرسه چرا آماده نیستی.»
کودک با دیدن پیامد طبیعی، قانونمندی را درونی میکند.
6) توضیح اینکه قانون برای همه است (عدالتمحوری)
کودک باید ببیند قانون فقط برای او نیست.
مثلاً:
«ما هم وقتی رانندگی میکنیم چراغ قرمز رو رد نمیکنیم. این قانون برای بزرگترها هم هست.»
این اصل جلوی احساس بیعدالتی و مقاومت را میگیرد.
7) کوتاه، تکرارشونده و بدون خشم
توضیح قانون باید در فضایی آرام باشد. توضیح خشمگینانه، مفهوم قانونمندی را به «ترس از والدین» تبدیل میکند، نه فهم قانون.
8) استفاده از لحن حمایتی نه دستوری
به جای «گفتم این کار رو بکن»، بهتر است گفته شود:
«این قانون کمک میکنه که همه راحتتر و امنتر زندگی کنیم. بیا با هم انجامش بدیم.»
کودک وقتی احساس احترام کند راحتتر قانون را میپذیرد.
9) استفاده از مشارکت به جای تحمیل
گاهی خوب است از کودک پرسیده شود:
«فکر میکنی چرا این قانون هست؟»
یا
«به نظرت چطور میتونیم این قانون رو رعایت کنیم؟»
وقتی کودک مشارکت کند، قانون به بخشی از تصمیم خودش تبدیل میشود.
۶ بازدید
۱ امتیاز
۰ نظر
نظرات کاربران
هنوز هیچ نظری ثبت نشده است !
نظر شما چیست ؟!
شما نیز می توانید نظر خود را راجب این مقاله در زیر بنویسید !
نام کامل شما * :
نام کامل خود را وارد کنید !
آدرس ایمیل شما :
آدرس ایمیل خود را وارد کنید !
متن نظر شما :
نظر خود را به فارسی در بالا بنویسید !
کد امنیتی :
کد امنیتی روبرو را وارد نمایید !